یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۵

شماره 182

تابستان نبود. اواخر پاییز در برکه نزدیک خانه می دیدمش؛ قویی زیبا با پلاک زرد شماره داری که 182 را نشان می داد. با سرد شدن هوا قبل از رسیدن سوز زمستان، خیلی از پرنده ها با هم یواش یواش کوچ می کنند. این یکی اما تنها آمده بود؛ آن هم نزدیک رسیدن سرما، آرام و با وقار و مطمئن. نمی دانم چرا یاد شعر مرحوم حبیب افتادم: "شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد، فریبنده زاد و فریبا بمیرد."... بعضی پرنده های مهاجر به خاطر پیری یا بیماری نمی توانند دیگر کوچ کنند. همان جا که هستند، می مانند؛ در معرض خطر سوز و سرما و یخ زدگی.
این هفته که چند باری برف آمد و شب ها سرد شد، بهش فکر می کردم. امروز رفتم برکه سری بزنم و "نبود"! معمولا رفتن ها برایم سخت و پر درد هستند ولی این بار، از "رفتن" و نماندنش خوش حال و آرام بودم؛ به امید این که جایی گرم تر از سوز زمستان در امان باشد.

هیچ نظری موجود نیست: