یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۹۲

برف روی یخ، یخ روی برف

زمستان این جا عجیب است. خیلی سرد می شود و سوز می آید. وقتی ملایم تر می شود، گاهی پیوسته برف می بارد؛ آن قدر که دیواره های برفی همه جا را می پوشاند. بعد دوباره خیلی سرد می شود و برف ها یخ می زنند. کمی بعد، دوباره نزدیک صفر می شود. روی برف های قبلی برف می بارد و ارتفاع برف همین جور زیاد می شود. شب ها دوباره سوز می آید و دوباره برف ها یخ می زنند. این چرخه می تواند ماه ها ادامه پیدا کند تا بهار تصمیم بگیرد به شهر بازگردد.

گاهی عجیب تر هم می شود. مثل امروز که چند درجه ای بالای صفر رفت و ساعت ها باران آمد. باران روی یخ ها و برف ها می ماند و شلاب می شد. شب که سرد شود، دوباره این لایه شلابی هم یخ می زند روی باقی یخ ها و برف ها.

امروز پیاده روهای این منطقه سرتاسر شده بود یخ و شلاب. با هر قدم می توانستی لیز بخوری، انگار روی پیست پاتیناژ باشی. اگر لازم بود پیاده جایی بروی، سه راه داشتی:

یک. در پیاده رو ها سر خوران پاتیناژ بروی.
دو. از کنار مسیر ماشین روی خیابان بروی.
سه. پرواز کنی.

من البته گزینه دوم را انتخاب کردم تا هم به طبیعت لب خند بزنم هم به برنامه خودم برسم. البته احتمالا خوش آیند راننده های آن مسیر نبود؛ دلم می خواست در تمام آن مسیر، تابلوی "ببخشید، چاره ای نیست" در دستم می بود. اگر می شد گزینه سوم را انتخاب کرد، خیلی راحت تر و سریع تر بود البته.

هیچ نظری موجود نیست: