پنجشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۰

جهت

تازه آمده بود. در قسمت اداری بخش کار می کرد. نوزده ساله بود. اولین بار هدفون بزرگ بنفشی که وقت رفتن می گذاشت، توجهم را جلب کرد؛ روی آن چهره دخترانه ساده و آرام که هر روز در آرامش و نظم می آمد و می رفت، جلوه جالبی داشت. گاهی که به هم می رسیدیم چند کلمه ای با هم حرف می زدیم. تازه می خواست دوره تحصیلی جدیدی را شروع کند. این جا قرار بود تنها برای سه ماه تعطیلاتش پیش از شروع دوره، کار کند. "جهت یابی" می خواند و قرار بود آگوست برود روی کشتی برای شش ماه قسمت هایی از دنیا را طی کند تا به طور عملی آن چه را یاد گرفته، تجربه کند! تا آن جا که می دانم الان روی آب است.

وقتی در بیست و سه سالگی آمدم این جا که درس بخوانم فکر می کردم خیلی شجاعت به خرج داده ام! با دیدن این دختر ساده نوزده ساله آسیایی که با آرامش دنبال هدفی ماجراجویی می کرد، یک بار دیگر به "شجاعت" فکر کردم!

۵ نظر:

فراندیش گفت...

من این شجاعت رو توی آمریکایی ها زیاد دیدم. جوونهای 18-19 ساله تجربه مسافرت های خیلی دور و با حداقل امکانات رو دارن.. خیلی شخصیت های آسون گیر و منعطفی دارن (به جز جولی دو تای دیگه هم هستن!!) اما این که می گی آسیاییها، چینی ها به کشوری که چینی زیاد داره( که الان تقریبا همه جاست) راحت کوچ می کنن، برای درس-کار-زندگی..من کنجکاوم ببینم دختر آسیایی داستان تو کجایی بود؟

قاصدک وحشی گفت...

سنگاپوری از نژاد مالایی عزیزم :)

به نظرم روش تربیت و زندگی آمریکایی ها و اروپایی ها، نگاهشون به زندگی، اعتماد به نفس و احساس امنیت اجتماعی شون از احساس واقعی یا خیالی شون از جایی که بزرگ شدن با روش تربیت و نگاه آسیایی ها فرق داره. چینی ها هم مثل خودمون و خیلی از آسیایی های دیگه، زیاد کوچ می کنن. کوچ کردن هم شاید شجاعت می خواد، مثل هر تغییر دیگه. ولی خوب، این که آدم تو این سن و با این پیش زمینه فرهنگی، شش ماه زیر پاش رو خالی کنه و به جای زمین تخت، بره وسط اقیانوس برای این که یاد بگیره و تجربه کنه، یه کمی جنس شجاعتش فرق داره ;)

خوش حالم کردی که تو این روزها به این جا سر زدی :)

آرزوهای خوش.

mohammad:) گفت...

شجاعت تغيير مهمه بنظرم
تغييرات كوچك مي تونن زمينه رو فراهم كنن براي تغييرات بزرگتر...
با دوستا بحث ميكرديم، يكي از ژن جسارت آمريكايي ها ميگفت، اينكه يه نسل سركش از همه جاي دنيا جمع شدن و به چه سختي به اونجا رسيدن و ... . حالا هم بازمانده هاشون همونطور فكر ميكنن.
براي من اما جسارت تو يك لحظه اتفاق ميوفته...
وقتي كه سر دو راهي بله ميگي و تا آخرش ميري ...
يا اينكه نه ميگي و يك عمر حسرت تصميمت رو ميخوري يا اينكه خودت رو گول ميزني و به شجاعت نداشته مي بالي
شما هم شجاعت كردي و من فكر ميكنم كه اگه تو موقعيت اون خانم بودي ، نه نميگفتي به اين ماجراجويي

زندگي يعني شجاعت بله گفتن ، بدون ديدن پايان كار، تنها به اميد آينده روشن

قاصدک وحشی گفت...

آره، موافقم. شجاعت تغییر کردن و تغییر دادن، چه با آره یا نه گفتن به یک تصمیم و جریان.

ناشناس گفت...

kasi ke shoja'at dare hame chi dare :)