پنجشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۰

بسوزان

امشب باز اسکناس ها و کاغذهای مجازی را در محفظه توری فلزی کنار پیاده رو سوزانده بودند. دودش هم چنان بلند بود و اسکناس های مجازی چینی ها این سو و آن سوی پیاده رو دیده می شد. مراسم این ماه هم چنان با آتش، دود، شمع و عود ادامه دارد. با خودم فکر کردم شاید یکی از این شب ها جرات کنم، ترس ها، شک ها، نگرانی ها و حرف های نگفته ام را روی برگه ها نقاشی کنم و مثل این آدم ها بیاورم در این ظرف های مخصوص بسوزانمشان؛ به سوی طبیعت دعا کنم؛ بایستم و دود شدن نقاشی ها را تماشا کنم.

۲ نظر:

فراندیش گفت...

در واقع ایده خوبیه! یک باره بسوزان

حرفهای نگفته رو فقط وقتی بسوزون که شک و ترس و نگرانی توشون باشه
:)

قاصدک وحشی گفت...

سلام عزیزم،

آره، خیلی نکته قشنگی گفتی. موافقم :)