پنجشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۶

من آمده ام!

شنبه، یک ربع قرن از عمرم گذشت. وقتی بچه بودم همیشه رویای "بزرگ شدن" داشتم. رویای پیوستن به دنیای آدم بزرگ ها. حالا وقتی در ذهنم برنامه ریزی می کنم، با یک حساب سر انگشتی، شتاب زمان را خوب درک می کنم. انگار دیگر فرصت برای رسیدن ها کوتاه و فشرده است. زندگی خیلی جدی تر از گذشته شده است. پر از راه و انتخاب و مسوولیت.
اگر این راه را انتخاب کنم، پس کی ...؟
اگر آن راه را انتخاب کنم، پس کی ...؟
و زمان کم می آید! گله ای نیست؛ که این زندگی پر از عدم قطعیت هاست؛ که این زندگی کنش و واکنشی بین انتخاب و تلاش و صبر و تقدیر است.
پارسال برای خودم در خواب گاه و در میان دوستان جشن تولد گرفتم. امسال می خواستم در سکوت باشم. شب قبل با تبریک آهنگین بابا و مامان آسوده خوابیده بودم. صبح را با تبریک برادرم شروع کرده بودم. آن روز مانده بودم اتاقم چیزی بخوانم. اندیشه تلفن زد که حالش خوب نیست؛ که به من نیاز دارد؛ اصرار می کند که ظهر مک دونالد دانشگاه باشم. جمع می کنم و راه می افتم. با شعله می آییم دانشگاه. شعله برنامه پیشنهادی برای جشن تولدم دارد که شب برگزار کنیم. شاید بد نباشد دور هم جمع شویم. می گوید سیر است و با من مک نمی آید. می روم اندیشه را ببینم. از این در و آن در حرف می زنیم. از پف های زیر چشمش. هنگام سفارش چای، داریم برنامه می ریزیم که شب بچه ها را کجا دعوت کنم... که ناگهان در باز می شود و جمع دوستانم همه به صف وارد مک دونالد دانشگاه می شوند. شعله کیک در دست دارد و مرا غافل گیر می کند. همه جا خورده اند. خودم از همه بیش تر! آن قدر که نمی دانم در برابر این همه محبت چه کنم! ما این جا شبکه بزرگ و عجیبی شده ایم. شعله و اندیشه همه دوستان را جمع کرده بودند. جشن قشنگی بود.
آن روز از طرف یکی از دوستان، مجموعه ای قاصدک هم دریافت کردم. تبریکی هم از دوستی دریافت کردم که مدت ها ازش بی خبر بودم. مجموعه داستان های کوچک ایرانی هم که روز به روز دریافت می کردم، تکمیل شد. روز عجیبی بود. روزی که از محبت عزیزان و دوستانم سرشار شدم. هزار چشم خندان از این همه خوش بختی، یک چشم هم چنان گریان از رها.
ربع قرن هم زمان بلندی است، ها! انگار به آرزوی کودکی هایم رسیده ام!
از این همه نعمت، ممنونم.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

Happy Birthday to you :-)

قاصدک وحشی گفت...

خیلی ممنونم!

ناشناس گفت...

مبارک ها باشد
می بینم که حسابی با دست پر بازگشته ای
؛)

NJ گفت...

salam :) and belated birthday wishes!

Today i visited your university. I had come to play squash with my friends... .it s a lovely place.. I missed those days back in Tehran where i studied (i am talking like an oldie! ) hahahaha

please let me know how and when do we meet? my contact no. is 90677600

khosh bashi!

ناشناس گفت...

You are carrying the answer within yourself. The answer has a nice relationship with that dandelion photo, you know it. You just don't believe in it.