جمعه، مهر ۲۶، ۱۳۹۲

برچسب نمی زنم

می گه:

می دونی، من اگر با 50 نفر از هم کاران مرد از ملیت های مختلف کار کنم، معمولا به پیچیدگی خاصی بر نمی خورم؛ اصلا احساس نمی کنم که دارم با هم جنس یا جنس مخالف کار می کنم. کافی است همان رفتار مشابه را با تنها مشاور ایرانی شرکت داشته باشم. آن وقت بعد از مدتی می آید برایم تعریف می کند که چه قدر از زندگیش ناراضی است؛ که چه قدر همسر بداخلاق و نامهربانی دارد؛ که از همان اول یکی از دلایل مهاجرتش این بوده که بیاید این جا از همسرش جدا شود ولی فقط به خاطر بچه هایش همه این سال ها ادامه داده... 

این موضوع حالش را بدجوری به هم زده. من می فهممش. ناراحتیش را هم از این موضوع درک می کنم. به همه مردهای ایرانی هم برچسب نمی زنم. این را هم می فهمم که هر موضوعی ریشه ها و دلایل مختلف دارد. این هم قابل درک است که آدم ها اشتباه می کنند؛ هر روز، کوچک و بزرگ. فقط گاهی حالم بد می شود از این فرهنگ که یک لب خند معمولی و ساده، هزاران فکر نامربوط ایجاد می کند. حالم بد می شود از این فرهنگ که به آدم ها اجازه می دهد به مجرد بودن یک خانم به چشم در گشوده ای نگاه شود برای هر حرفی و هر رفتاری.

از پاییز به پاییز

بین برگ های ریخته روی زمین جلوی باغ چه پیدایش کردیم. پرهایش تازه تازه بود؛ پاهایش جمع شده، نفس نمی کشید، بی هیچ تکان. مانده بودم چه طور و کی این جا افتاده. اگر سال ها پیش بود، برای این گنجشکک مرده گریه می کردم. ولی آن روز گریه نکردم. برای تمام شدن زندگیش ناراحت شدم. برایش توی باغچه گودال کوچکی کندم و توی خاک کاشتمش. روی گودال را هم با برگ های پاییز پوشاندم.

توان

او در این سال ها از شرایط سختی گذشته. امروز برام از کسی نقل قول می کند. مضمون نقل قول چیزی مثل این بود که آرزو نکنید لزوما زندگی راحتی داشته باشید؛ آرزو کنید به شما توان و قدرت عبور از چالش ها داده شود. در چالش هاست که خودتان و زندگی را بیش تر و عمیق تر می شناسید و یاد می گیرید.

یادآوری

- امروز با روزهای دیگه خیلی فرق داری. خیلی تو خودت هستی. همه چیز مرتبه؟
- ممنون که به فکری، چیزی نیست.
- بالاخره ما هم تیمی هستیم، مثل یه خانواده.
- همه سالمن و هیچ مشکل خاصی وجود نداره. فکرم کمی مشغوله فقط.
- من برات دعا می کنم که همه چیز برات به خیر و خوشی پیش بره...

گاهی وقت ها ایمان صادقانه اطرافیان، شعله ایمان و توکل را در وجود آدم شعله ورتر می کنه. منم توی دلم دعا می کنم برای خودش و همسرش و دو تا دخترهاش که به خاطرشون این همه تلاش می کنه. 

یکشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۲

مک دونالد

مک دونالد به لطف تحریم ها در ایران نیست. گاهی دوستانی که برای سفر توریستی از ایران آمده اند بیرون، در لیست کارهای مورد علاقه شان سر زدن به مک دونالد است. امتحان کردن این برگر آمریکایی و حتی عکس انداختن کنار مک دونالد از جاذبه های توریستی سفرهای خارجی است.

بیش تر مک دونالد های سنگاپور، تازه، رنگارنگ و مدرن بودند و همیشه شلوغ و پر مشتری. مک دونالد غذای رایج و پر طرفداری بود که در هر مرکز خرید و هر گوشه ای از شهر در دسترس بود؛ تعداد قابل توجهی از شعبه ها 24 ساعته بودند. حتی بخش نوشیدنی هایش خیلی ساختاریافته و منویش محلی و بلند بود. من همیشه از طرف داران کافه های مک دونالد بودم و یکی از چای های محلی را به نام چای هیمالیایی خیلی دوست داشتم؛ مک دونالد های 24 ساعته، پاتوق گپ های دوستانه دوران دانش جویی و حتی آن سال های اخیر بود؛ گاهی وقت ها هم کتابم را پخش می کردم روی میز و از هوای مرطوب شب های استوایی و چای مورد علاقه ام لذت می بردم. برای محلی ها اما مک دونالد بیش تر از این ها بود؛ بچه هایی که همیشه طرفدار غذاهای مخصوص بچه ها با جایزه های اسباب بازی دار بودند. مک دونالد برای محلی ها، غذای آمریکایی در دسترس و با قیمت نسبتا مناسبی بود. همیشه هم پر از مشتری بود و منوها هم هر چند وقت یک بار به بهانه جشن خاصی تغییراتی می کرد با برگرهای جدید.

مک دونالد های تورنتو به آن شلوغی نیستند. بعضی ساختمان هایش همان مدل قدیمی هستند؛ تازگی ها چند تایی شعبه رنگارنگ با منوهای محدود می بینم. بیش تر شبیه غذاهای سر راهی هستند. منوهایشان به رنگارنگی منوهای سنگاپور نیست. آن شور و هیجان هم برایش وجود ندارد. بیش تر هم کارهایم نسبت بهش بی تفاوت هستند و حتی به آن به چشم غذای ناسالم نگاه می کنند بدون جذابیت خاصی.

Fast Food آمریکایی لزوما برای آمریکای شمالی غذای جذابی نیست. به لطف تبلیغات و نگاه دنیا به آمریکا، این برگر آمریکایی طرفدارانش را در خارج از آمریکا دارد.

به نظرم این فقط در حد برگر نیست؛ برگر آمریکایی فقط یک نماد ساده از بعضی تفاوت هاست. تفاوت هایی بین نگاه به زندگی به سبک آمریکای شمالی، آن طور که تبلیغ می شود، و زندگی واقعی مردمان آمریکایی شمالی.

تا

تا به حال شده گاهی با انجام کارهای ساده کوچک دل تنگ شوی؟

این احساسی است که من تقریبا هر هفته دارم. هر آخر هفته که لباس های شسته شده ام را از خشک کن در می آورم و تا می زنم. هر بار که می چینمشان و دانه دانه تا می زنم، حس سبک و سنگینی دلم را تنگ می کند. یاد تا زدن های دقیق و با حوصله  او که می افتم، دلم تنگ می شود. قبلا خیلی بلد نبودم دقیق تایشان بزنم. این سال ها، این حس سبک و سنگین، حرکات دستم را تغییر داده؛ برای تا زدن لباس ها بیش تر وقت می گذارم و به خطوطشان بیش تر دقت می کنم.

قناس

یکی از ابعاد زندگی ماشینی که من هیچ وقت باهاش ارتباط برقرار نکرده ام، برچسب بارکد زدن روی تک تک میوه هاست. میوه ای که همیشه بوی طبیعت و خاک و درخت دارد، وقتی رویش یک برچسب کوچک شماره دار می خورد، زیبایی ش قناس می شود.

شور

مدیرم می گه: " دنبال کاری نباش که فشار کم تری داشته باشه؛ دنبال کاری باش که براش شور و هیجان و انرژی داری."

یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۲

پارس

این جا خیلی ها سگ نگهداری می کنند. آشنا شدن با رفتار و حرکات این موجودات اجتماعی با وفا که مثل بچه های یکی دو ساله می مانند، دنیای خودش را دارد. تا قبل از این که این جا بیایم، معمولا از سگ ها می ترسیدم، به خصوص از سگ های بزرگ.

طول کشید که بفهمم خیلی وقت ها سگ ها پارس می کنند نه برای این که قصد بدی دارند؛ نه برای این که می خواهند حمله کنند؛ خیلی وقت ها با تمام وجود پارس می کنند چون "خودشان" ترسیده اند... گاهی وقت ها کافی است بهشان فرصت بدهی تا کمی جلو بیایند، بویت کنند، دور و برت بپلکند تا باهات آشنا شوند، شناسایی ات کنند و احساس ناامنی شان کم شود.

سه‌شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۹۲

گل سر ها

چهار، پنج ساله که بودم همیشه بریدگی کنار در برایم سوال بود؛ همان بریدگی که قفل در در آن فرو می رفت تا در بسته شود. مدت ها برایم معما شده بود که این درز به کجا می رسد. در راه رسیدن به جواب هم گل سرهایم را برمی داشتم می انداختم در سوراخ در که ببینم کجا می روند؛ چه می شوند؛ نه صدایی و نه جوابی... گاهی فکر می کنم اگر روزی خانه پدری ام را بخواهند از نو بسازند، در زیربنای خانه چه قدر گل سر پیدا می شود؟

بگو پناه می برم به او

از نفرت
از حسادت
از حسرت
از غم

به پیش

تمرین رانندگی؛ گردش به چپ بر اساس قوانین این جا برایم پیچیده است. آن روز هم وقت تمرین کنار مربی ام آقای میم، جور دیگری به چپ پیچیدم...

آقای میم بعد از گردش به چپ: خانم چرا این جوری پیچیدین؟ (بعد هم شروع می کند به توضیح درباره رفع اشکالم)

از آن جا به بعد، یکی دو حرکت بعدی را هم با تردید انجام می دهم.

آقای میم: خانم وقتی یک حرکت رو خوب انجام ندادین، دیگه بهش فکر نکنین. به مسیر پیش روتون توجه کنین؛ اصلا فکرتون رو مشغول حرکت قبلی نکنین؛ این قدر هم فکر نکنین.

ته دلم فکر می کنم حرف های آقای میم نه تنها در راندن ماشین در خیابان که در راندن زندگی خودم هم صدق می کند.

یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۲

خدمات

وقتی به بانکی در آسیای جنوب شرقی زنگ می زنی:

- من قبلا هزینه اشتراک فلان خدمات بانکی را پرداخت نمی کردم. ولی در قبض این ماه، برایم هزینه ماهیانه این سرویس درج شده. می خواستم ببینیم چرا و این که ممکن است لطف کنید بررسی کنید راهی وجود دارد که هزینه نداشته باشد؟!

(آن سوی خط): لطفا چند لحظه صبر کنید برایتان چک کنم.

بعد از مدت کوتاهی برمی گردد:

- خیلی عذر می خواهیم. قبض شما ویرایش شد. لازم نیست برای استفاده از این خدمت بانکی هزینه ماهیانه پرداخت کنید. خیلی ممنون از این که از این خدمت بانکی ما استفاده می کنید. آیا مورد دیگری هست که بتوانم کمک کنم؟

وقتی می خواهی به بانکی در آمریکای شمالی زنگ بزنی:

قبل از این که زنگ بزنی، بهتر است بررسی کنی. چون گاهی وقت ها بعضی تماس ها و سوال های تلفنی هم ممکن است برایت هزینه داشته باشد. اگر هزینه هم نداشته باشد، کسی آن سوی خط عذرخواهی نمی کند. برایتان توضیح خواهد داد که شما دارید از این خدمت بانکی استفاده می کنید و این هم هزینه اش هست.

پس نوشت: من هم شهر آسیایی ای را که قبلا در آن زندگی می کردم، دوست داشتم؛ هم شهر کانادایی را که الان در آن زندگی می کنم دوست دارم. این هم بدیهی است که هر جایی فرهنگ و شرایط خودش را دارد با نقاط قدرت و ضعف ویژه خودش. ولی دیدن تفاوت ها برایم همیشه جالب است و نمی توانم نادیده بگیرم. این را هم برای آن دسته از دوستانی می نویسم که منتظر نقدی هستند که برچسب ناراضی بودن از همه چیز را به آدم بزنند.

چشم هایمان

او اهل اردن است. عکس های دو تا دختر کوچکش را نشان می دهد. می گویم چه قدر شبیه دخترهای ایرانی هستند. به علامت تصدیق سری تکان می دهد و می گوید ولی شما خانم های ایرانی چشم و ابروهای کم نظیری دارید.

ترک

یاد گرفتم اگر برای مشورت درباره مشکلی پیش کسی رفتم، اگر آن آدم بدون هیچ تلاشی برای بررسی گزینه های مختلف، یک راست بر سر گزینه ترک کردن و گذشتن از مساله رفت، مشورت با خودش را ترک کنم.

خاکستری

گاهی شناخت آدم ها از نگاه خود آدم زمان زیادی می برد. زمان، تجربه و هزینه زیادی می خواهد که در طول سال ها درک کنی پشت چهره آدم ها برایت چه رنگی است. دیگر به جایی رسیده ام که با این شعار بی قضاوت بودن و بی قضاوت ماندن موافق نیستم. آدم ناچار است با عقل و احساسش به آدم های زندگیش نگاه کند. آدم ناچار است رفتارهای نارنجی و قرمز را وقتی تکرار شدند، جایی گوشه ذهنش نگه دارد؛ حواسش باشد که بر اساس الگوهای رفتاری در طول زمان، رفتار و فاصله اش را تنظیم کند. وگرنه روزی، جایی از کسی که انتظارش را نداری، چنان زخم می خوری که دردش تا مدت ها می سوزاندت.

ما آدم ها عجیبیم. بی هم تنهایی می کشیم و با هم، هم را می رنجانیم...

متاسفانه یاد گرفتم خودم را از دیگران دورتر نگه دارم و به حرف ها و رفتارهای خودم و اطرافیانم بیش تر دقت کنم. شاید این طوری قبل از رنج ها و فرو ریختن ها، هنوز فرصتی باشد برای بهبود یا تنظیم روابط. یاد گرفته ام حواسم بیش تر به فاصله ها باشد. از خودم تعجب می کنم، از من که در تمام زندگیم آدم اجتماعی ای بوده ام.

در این میان، نگران اعتمادی هستم که دیگر به راحتی درونم جاری نیست. این نقطه ای خاکستری است؛ قشنگ نیست. تنها چیزی که هنوز برایم مانده و نگهم می دارد این است که هنوز به دوست داشتن و عشق به آدم ها باور دارم. حتی اگر تعدادشان کم هم باشد، هنوز هم آدم هایی هستند که با روراستی، محبت و عشق دوستی می کنند.

دوشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۲

آن دو عکس

نمایشگاه عکاسان ایرانی. موضوع نمایشگاه: امید

نگاه اول: یکی از عکس ها مرد جوانی را نشان می دهد که در بسترش دراز کشیده. مادر کنار تخت نشسته و دستش را در دست فشرده. خواهرها و برادرهای کوچک تر دور و بر تخت هستند. نگاه مرد جوان دوخته شده به صورت مادرش و نگاه مادر به پسر.عنوان عکس می گوید مرد جوان قطع نخاع شده.

با خودم فکر می کنم در هر شرایطی که باشم به سختی این شرایط نیست. همه عزیزانی که گاه و بی گاه برایشان نگران می شوم، شکر خدا سالم هستند. اگر در شرایط سختی هم باشند، برهه ای است. می گذریم، با هم از شرایط عبور می کنیم.

نگاه دوم: پسرک سوار بر موتور و دخترک ترک موتور نشسته، جایی ساده و دور، با چهره هایی ساده و خاکی. خواهر و برادرند. پسرک شاید ده-یازده ساله است؛ خواهرش شش-هفت ساله. دخترک دست هایش را محکم دور کمر برادر گره زده. عنوان عکس هست: "Trust is essential" 

شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۹۲

هم بستگی

از قشنگی های یک روز می تواند این باشد که از هم کاران مسلمان پیام های تبریک گفتاری و نوشتاری دریافت کنی حتی با وجود این که می دانند به هر دلیلی نتوانسته ای روزه بگیری.