پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۵

Ambiguity vs. Subtle Control

براون و آیزنهاردت از "کنترل ماهرانه" در برابر "ابهام" برای افزایش کارایی در توسعه محصولات جدید نام برده اند. دغدغه شان این است که "کنترل" تیم های کاری برای هماهنگی و حرکت در راستای اهداف گروهی لازم است ولی باید آن قدر ماهرانه باشد که مانع جریان های نوآورانه در میان گروه نشود؛ چرا که ما کنترل می کنیم تا ابهام و عدم قطعیت ها را کاهش دهیم و جریان فرآیندها در راستای اهداف دل خواهمان هدایت کنیم. مشکل این جاست که گرچه ابهام، پیش بینی ها را دشوار می کند، پیش زمینه نوآوری است!
به نظر من، این موضوع نه تنها در مباحث سازمانی که در بسیاری از روابط انسانی و در سیستم های اداره جوامع مختلف برقرار است. مثلا وقتی مردم یک جامعه برای باز کردن یک در، با واژه "کشیدن" یا "هل دادن" روبه رو می شوند، وقتی حتی ذره ای ابهام در حد چگونگی باز کردن در برای آدم ها باقی نماند، چطور می توان توقع داشت این آدم ها منعطف و نوآور باشند؟
از آن طرف، در برخی جوامع بر اثر بی نظمی و کم بود قوانین انسانی و اجتماعی مناسب، ابهام چنان به اوج می رسد که سیستم ها با هرج و مرج و بی ثباتی رو به رو می شوند و نطفه های حساس و ظریف نوآوری در میان این همه آشوب و بی نظمی نابود می شوند.
دست یابی به تعادلی میان این دو گرچه دشوار است ولی پیش زمینه ای برای پرورش و رشد توانایی های فردی و اجتماعی است.

۱ نظر:

Maryam گفت...

و اونوقته که نتیجش این میشه که اونای که همیشه خلاقانه در رو با یه فشار کوچولو باز میکردند حالا باید لحظه ای مکث کنند، بیاندیشند که "کشیدن" کدوم بود و "هل دادن " کدوم و در نهایت اشتباه عمل کنند;)ا