یکشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۴

Selamat Hari Raya Puasa

این تبریک عید فطر به زبان مالایی است! پنج شنبه عید بود. من و سوتیری هم اتاقی کامبوجی عزیزم که مدت کوتاهی با یک خانواده سنگاپوری مسلمان زندگی کرده، به خانه این خانواده دعوت شده ایم. ایبو ( در زبان مالایی یعنی مادر و همه او را به این نام می خوانند) زنی مهربان با قلبی وسیع است. همسرش آیو هم آدم بسیار مهربانی است. آیا و آتی دختران 24 و 26 ساله شان هم بسار مهربانند. قبلا با آنها آشنا شدم. بار اول به ما سر زدند. بار دوم هم ما را دعوت کردند به یک عروسی مالایی! این بار اولین باری بود که به خانه شان می رفتم. فضای خانه حس گرم و امنی داشت که من و سوتیری که مدتهاست از فضای خانه واقعی دوریم، خوب حسش می کردیم. غذای تند مالایی، برنج پخته شده در برگ های نارگیل و انواع شیرینی های مالایی و چینی را امتحان کردیم. جالب این است که مسلمان های اینجا عید فطر را در حد عید نوروز ما جشن می گیرند. شیرینی های چیده شده روی میز، لباس های نو و رنگارنگ و بازدید خانواده ها از هم! آیو می گوید این مراسم تا سه هفته ادامه دارد!در مترو، خانواده ها را می بینم که از کوچک تا بزرگ همه اعضای خانواده رنگ یکسانی پوشیده اند... خانواده زرد، خانواده آبی، صورتی، مشکی، سفید و ... یاد اثر مثبت لباس یکرنگ برای پرسنل می افتم که روحیه و حس گروه را در آن ها تقویت می کند... مهمان هایشان می آیند و می روند... تلویزیون بزرگ خانه شبکه ای از تلویزیون سنگاپور را نشان می دهد که مرتب عید فطر و دیپاولی (عید هندی ها که دو روز قبل تر بود) را تبریک می گوید. بعد خواننده های زن و مردی را در لباس های رنگارنگ و محلی مالزیایی می بینم که با هم می خوانند و می رقصند و عید فطر را تبریک می گویند... عده ای از تماشاچی ها محجبه هستند... خانواده ایبو هم بسار مذهبی و محجبه هستند. وقتی می بینم همه نشسته اند و با شادی تماشا می کنند، با تعجب می پرسم موسیقی و خواندن خانم ها از نظر شما مشکلی ندارد؟ و پاسخ می شنوم که این بخشی از فرهنگ است و اثری فرهنگی است. وقتی خلاف اخلاق عمومی نیست، مشکلی ندارد. نمی دانم چرا ناخودآگاه یاد گوگوش، شکیلا و ... می افتم و وقتی ذهنم به سرعت، آنچه بر سر موسیقی ایرانی و الگوهایی که بچه های امروز از خواننده ها می گیرند، دوره می کند، سرم درد می گیرد. سوتیری که شاید این ناراحتی را در من حس می کند، به آرامی تلنگری می زند که فکر نکنم... وقتی نگذاری حس زیبایی شناسی آدم ها درست پیش رود و الگوی درستی ارائه ندهی، چه انتظاری می توان داشت... و من به این فکر می کنم که مالزی دارد پیشرفت می کند چون مسایلش را انسانی حل می کند... به راستی ما کجاییم و داریم چی کار می کنیم؟

هیچ نظری موجود نیست: