یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۹۲

ساده

چند روز پیش تولدش بود. زنگ زد که امروز بروم پیشش که تیرامیسو درست کند. دختر ساده و راحتی است؛ خود خودش است. امروز خیلی راحت لباس انتخاب کردم؛ یک بلوز خوش رنگ، شلوار جین و گوش واره های هم رنگ بلوز. با خودم راحت بودم. راحتی اش برایم راحتی می آورد؛ چه در شکل و چهره ام، چه در رفتارم، چه در انتخاب هر چیزی که امیدوارم خوش حالش کند. سادگی، سادگی می آورد.

وقتی رسیدم، تنها مهمان خانه شان بودم. همیشه از دیدن این زوج خوش ترکیب و دختر کوچولوی نازنینشان، خوش حال می شوم. کادوی ساده ای که برایش گرفته بودم، همان جا باز کرد و چید روی میز. با همان سادگی همیشگی دور هم نشستیم، چای و تیرامیسوی خوش مزه دست پخت خودش را خوردیم و از این در و آن در حرف زدیم. مهمانی خیلی خوبی بود. دلم برای این همه سادگی و خود بودن تنگ شده بود.

هیچ نظری موجود نیست: