دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۸

پزشک سنگاپوری

روی صندلی که نشستم، دست هایم را حلقه کردم و روی پایم تکیه دادمشان تا معلوم نشود کمی ترسیده ام؛ من همیشه از چیزهایی که نمی دانم می ترسم. برای این که خودم را آرام کنم به پنجره روبه رویم نگاه می کردم؛ بلند بود و رو به نمای ساختمان های بلند تجاری؛ دید گسترده ای داشت. او چند دقیقه ای در سکوت و آرامش پرونده پزشکی ام را ورق زد؛ پیر بود و چشمان درشتش از پشت عینکش می درخشید.
- ایرانی هستی؟
- بله.
- کشور قشنگی داری، حیف که با این تبلیغات گسترده رسانه ها، آدم می ترسد به آن جا سفر کند.
بعد کمی از کشورهایی با وضعیت مشابه گفت. من گوش می کردم و بعضی جاها تایید.
سوال های کلی فرم را خواند و جواب دادم. فشار خونم را گرفت و معاینات کلی.
در حالی که برای معاینه بعدی جا به جا می شدم، گفت:
- وقتی من جوان بودم، کشور تو یک شاه داشت که هم سر بسیار زیبایی داشت؛ من همیشه به او حسودی می کردم... هم سرش چه شد؟!
در انبار ذهنم جست و جو می کردم، گرچه در کتاب های تاریخ مدرسه خیلی به این قسمت ها نمی پرداختند و من هم آن قدر مطالعه تاریخی ندارم. نام فرح دیبا گوشه ای از ذهنم روشن شد و این که آمریکا زندگی می کند؛ هنوز جواب نداده بودم که چشمان درشتش با کنجکاوی و کمی رنجش گشاده تر شدند و پرسید:
- چرا طلاقش داد؟

گاهی وقت ها آدم ها این جا حتی نمی دانند که ایران همان عراق نیست؛ گاهی وقت ها هم کسی این گوشه دنیا پیدا می شود که بعد از چهار دهه هنوز به یاد دارد که ثریا روزی ملکه ایران بود. زنی که برای بقای نسل خاندان شاهنشاهی از زندگی یک شاه کنار گذاشته شد؛ شاهنشاهی که تاج و تختی از آن برجا نماند که به نسلی برسد.

۶ نظر:

فرانديش گفت...

شبنمي دكتر واسه چي؟
شايد منظورش فوزيه بوده..آخه گمونم هر كي از طلاق ثريا خبر داشته باشه دليلش رو هم ميدونه.. :-/ البته شايد سنگاپورياش نه :)

قاصدک وحشی گفت...

سلام عزیز،
نه، معاینه پزشکی برای کار اداری بود.
شایدم منظورش فوزیه بوده...! ولی از کل گفت و گو، به نظرم عاشق ثریا بود!
در هر حال، جالب بود که آدمی این سر دنیا بعد از این همه سال به یاد زنی در تاریخ در آن سوی دنیا بود.

ناشناس گفت...

man az in post natijeh giriye khodam o kardam: enghelab e iran natijeye aah e Soraya boodeh!

لادن گفت...

بعضی چیزا از ذهن آدما نمی ره. همسر زیبای پادشاه تو ذهن یک سنگاپوری، داستان های هزار و یک شب که یه مادر برای پسرش تو ویتنام می خونده، یا حتی گل هایی که یه اردنی طرفدار فوتبال از علی کریمی دیده...

این چیزا انگار ماندنی تره تا جنگ ایران و عراق، انرژی هسته ای، گفتگوی تمدن ها، نفت،...

قاصدک وحشی گفت...

نظر قشنگ و روشنی است لادن جان؛
گویا تر از نوشته من!
آرزوهای خوش.

عسل گفت...

اتفاقا از بین زنهای شاه همین ثریا عاقبت به خیر شد. رفت خارج و با ÷ولها و مقرری های شاه کلی عشق و حال کرد. فرح بیچاره کلی بدبختی کشید....