پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۷

اسفند دانه

کاش می شد آدم ترس ها، نگرانی ها و خیال های منفی اش را دانه دانه بریزد در اسفند دانه؛
که جرق جرق بسوزند و دود شوند و به هوا روند.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

من اما مدتی است تیشه می زنم روی باورها
تا برسم به پاکی از دست داده
تا بشود دوباره ساخت
با فکر
بی قضاوت
بی اثر غیر

ناشناس گفت...

سلام مطالبتان زيبا است. ساكن سنگاپور هستيد؟

ناشناس گفت...

سلام
مي گم تو اين كتابه آخري كه معرفي كردم همين رو نوشته. يه چيزي تو همين مايه ها. يعني يه همچين كاري كني دقيقا . تصور كني كه هر دونه اسفند يكي از دلهره ها و نگرامي هاته بعد بندازش تو آتيش و نابودش كن.
مثالش دقيقا اين نبود ها اما تعميمش اين مي شه :)