شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۱

رام

گاه و بی گاه من را جلوی تیمش دست می اندازد. من ازش دل خور نمی شوم؛ می دانم قصد بدی ندارد. ولی خوب افراد تیمش پنج تا مرد هستند و من دلم نمی خواهد رویشان بهم باز شود. دنبال فرصت مناسبی هستم که با خودش حرف بزنم. رامش خواهم کرد!

۲ نظر:

فراندیش گفت...

عکس بده جنازه تحویل بگــــــــــــیر :))
;-)
به نظر من شاید با مزه تر باشه که تو هم طبق فرهنگ خودشون رفتار کنی. می شه تو هم متقابلا شوخی کنی مطابق با نرم اونجا که دو تا همکار یا حتی مدیر و کارمند شوخی دارن..
خودت همراهشون بخندی و همزمان نقشه تو اجرا کنی! ;-)

قاصدک وحشی گفت...

:)
آره، اینم راه خوبیه :) البته من همیشه این همکارم رو به خاطر دانش و هوش و مدیریت و مسوولیت پذیریش تحسین می کنم و یکی از آدم های شرکته که دوستش دارم. این نوشته هم کمی شوخیه تا جدی. البته جالبه که این آدم و تمام 5 تا مهندسی که تو تیمش هستن همگی مهاجر هستن. رفتارش مدل خودشه نه این که فرهنگ این جا این طوری باشه :)