آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست | و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست | ||
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم | و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست | ||
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او | و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست | ||
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب | این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست | ||
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست | و آنک او در پس غمزهست دل خست کجاست | ||
پرده روشن دل بست و خیالات نمود | و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست | ||
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد | و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست - دیوان شمس تبریزی |
دوشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۱
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
سلام:)
خوش به حال مولوی
خوش به حال شمس
خوش به حال, حال خوش این دو نفر
یه عمر چون و چرا کردیم
خوش به حال آنکه او مست شد از چون و چرا رست
راستی کجاست؟؟
آره، خوش به حال مولانا...
ارسال یک نظر