بین برگ های ریخته روی زمین جلوی باغ چه پیدایش کردیم. پرهایش تازه تازه بود؛ پاهایش جمع شده، نفس نمی کشید، بی هیچ تکان. مانده بودم چه طور و کی این جا افتاده. اگر سال ها پیش بود، برای این گنجشکک مرده گریه می کردم. ولی آن روز گریه نکردم. برای تمام شدن زندگیش ناراحت شدم. برایش توی باغچه گودال کوچکی کندم و توی خاک کاشتمش. روی گودال را هم با برگ های پاییز پوشاندم.
۲ نظر:
بهار امسال
گلی به دنیا می آد
که عاشق پروازه
...
نگاه خیلی قشنگیه. امیدوارم همین بشه.
ارسال یک نظر