هربارکه دم غروب از ایستگاه کلمنتی می گذرم، انبوه آواز گنجشک هایی که با هم پیوسته و دسته جمعی می خوانند، شگفت زده ام می کند؛
خودشان از میان شاخه های درختان بلند دیده نمی شوند ولی آواز دسته جمعی شان آن قدر بلند و پر سر و صداست که شلوغی انبوه آدم های در رفت و آمد و هم همه فود کورت های به هم چسبیده آن منطقه را در خود گم می کند؛ انگار هرچه گنجشک در آن منطقه هست، خودش را به درختان نزدیک ایستگاه مترو می رساند تا دم غروب در این گردهم آیی و هم خوانی پر سر و صدا شرکت کند.
و من در این مدت هیچ وقت سر از رازشان در نیاورده ام.
خودشان از میان شاخه های درختان بلند دیده نمی شوند ولی آواز دسته جمعی شان آن قدر بلند و پر سر و صداست که شلوغی انبوه آدم های در رفت و آمد و هم همه فود کورت های به هم چسبیده آن منطقه را در خود گم می کند؛ انگار هرچه گنجشک در آن منطقه هست، خودش را به درختان نزدیک ایستگاه مترو می رساند تا دم غروب در این گردهم آیی و هم خوانی پر سر و صدا شرکت کند.
و من در این مدت هیچ وقت سر از رازشان در نیاورده ام.
۳ نظر:
سلام
یادمه زمانی که دانشجو بودم یه همچین جایی داشتیم تو دانشگاه! یه اتفاق جالب این بود که به محض اینکه محکم دست می زدیم همه گنجشک ها ساکت می شدند !!! امتحان کنید !
سلام،
آخه یک منطقه وسیع به موازات درختان قطور کنار خیابانه. صدای دست گم می شه تو این هم نوازی.
:)
امتحانش مجانیه !
حتی تو این همنوازی هم گوش تیز گنجشکها
حیرت زده میکنه آدم رو
گوش تیز جمعی البته!
ارسال یک نظر