پنجره اتاقم را باز گذاشتم تا هنگام جارو زدن، هوای اتاق هم تازه شود. قاصدکی رقصان آمد تو. امروز روز خوبی است! می دانم!
۶ نظر:
ناشناس
گفت...
سلام. خوبی؟ خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم (چه دوست بدی ام!) ولی به یادت هستم حالا نمی دونم فایده ای دارد یا نه!؟ وااااا! خل ام ها! بیشتر وقتها به اون پست خوشی های کوچک زندگی که نوشته بودی فکر می کنم. من هم الان دلم به همین خوشی های کوچولو خوش است. این جا ها دیگر قاصدک پیدا نمی شه اما پشت پنجره خونه مون توی این سرما یاکریم ها عشق ورزی شان دسته گل آب داده بود! دوسه روز پیش جوجه هاشون پرواز کردن رفتند. ما سالی دو سه بار پشت پنجره مون را به یاکریم ها اجاره می دیم. منتها به جای اینکه اونها به ما اجاره بدن ما بهشون دون می دیم :))
سلام شبنم خانوم کاش یه بیو از خودت می زاشتی قبل از هر چیز. داشتم اسم استادم"خانم مهندس بنی اردلان " را سرج می کردم که به وبلاگت برخوردم. وبلاگ قشنگی داری ، ولی مشتاق شدم بدونم استاد ما همونیه که ازش اسم بردی یا نه؟! و هرچی توی نوشته هات گشتم نشونی پیدا نکردم که چی تموم کردی؟ در کل خوشحال شدم که مطالبت را خوندم خیلی قشنگن، موفق باشی entomology.coo.ir
سلام.نمی خواستم یه چیز تلخ بنویسم ولی این شعر قشنگه.البته قاصدکش یه قاصدک دیگه است.می دونم قاصدک هایی هم هستند که خوش خبرن.مثل قاصدک وحشی (:
قاصدك! هان، چه خبر آوردی؟ از كجا، وز كه خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، اما، اما گرد بام و در من بیثمر میگردی. انتظار خبری نيست مرا نه ز ياری نه ز ديّار و دياری – باری برو آنجا كه بود چشمی و گوشی با كس، برو آنجا كه ترا منتظرند. قاصدك! در دل من همه كورند و كرند. دست بردار ازين در وطن خويش غريب. قاصد تجربههای همه تلخ، با دلام میگويد كه دروغی تو، دروغ، كه فريبی تو، فريب. قاصدك! هان، ولی … آخر … ای وای! راستی آيا رفتی با باد؟ با توام، آی! كجا رفتی؟ آی …! راستی آيا جايی خبری هست هنوز؟ مانده خاكستر گرمی، جايی؟ در اجاقی – طمع شعله نمیبندم – خردك شرری هست هنوز؟ قاصدك! ابرهای همه عالم شب و روز در دلام می گريند.
سلام.خیلی ممنون. رشته تحصیلی من مهندسی صنایع و سیستم هاست. فکر نمی کنم خانم مهندس بنی اردلانی که من می شناختم، استاد شما بوده باشند. ایشان مهندس معمار بودند در شرکتی که من مدتی کارآموزی و کار می کردم. آرزوی شادی و موفقیت.
به روناک،
سلام! من خوبم. خودت چطوری؟ چه خبر از کتاب ها و نوشته های قشنگ جدید؟
به Marjomak:
سلام، شعر غمگین و مشهوریه. با این حال، مانده خاکستر گرمی برجا هنوز. خردک شرری هست هنوز.
۶ نظر:
سلام. خوبی؟ خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم (چه دوست بدی ام!) ولی به یادت هستم حالا نمی دونم فایده ای دارد یا نه!؟ وااااا! خل ام ها!
بیشتر وقتها به اون پست خوشی های کوچک زندگی که نوشته بودی فکر می کنم. من هم الان دلم به همین خوشی های کوچولو خوش است. این جا ها دیگر قاصدک پیدا نمی شه اما پشت پنجره خونه مون توی این سرما یاکریم ها عشق ورزی شان دسته گل آب داده بود! دوسه روز پیش جوجه هاشون پرواز کردن رفتند. ما سالی دو سه بار پشت پنجره مون را به یاکریم ها اجاره می دیم. منتها به جای اینکه اونها به ما اجاره بدن ما بهشون دون می دیم :))
می بوسمت
همکلاسی قدیمی
سلام بهاره،
ممنون که سر می زنی به این پنجره کوچک. در دوستی و محبت پایدار و صادقی با من همیشه. ممنونم.
سلام شبنم خانوم
کاش یه بیو از خودت می زاشتی قبل از هر چیز.
داشتم اسم استادم"خانم مهندس بنی اردلان " را سرج می کردم که به وبلاگت برخوردم.
وبلاگ قشنگی داری ، ولی مشتاق شدم بدونم استاد ما همونیه که ازش اسم بردی یا نه؟! و هرچی توی نوشته هات گشتم نشونی پیدا نکردم که چی تموم کردی؟
در کل خوشحال شدم که مطالبت را خوندم خیلی قشنگن، موفق باشی
entomology.coo.ir
سلام خانومي. چطوري؟
سلام.نمی خواستم یه چیز تلخ بنویسم ولی این شعر قشنگه.البته قاصدکش یه قاصدک دیگه است.می دونم قاصدک هایی هم هستند که خوش خبرن.مثل قاصدک وحشی (:
قاصدك! هان، چه خبر آوردی؟
از كجا، وز كه خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بیثمر میگردی.
انتظار خبری نيست مرا
نه ز ياری نه ز ديّار و دياری – باری
برو آنجا كه بود چشمی و گوشی با كس،
برو آنجا كه ترا منتظرند.
قاصدك!
در دل من همه كورند و كرند.
دست بردار ازين در وطن خويش غريب.
قاصد تجربههای همه تلخ،
با دلام میگويد
كه دروغی تو، دروغ،
كه فريبی تو، فريب.
قاصدك! هان، ولی … آخر … ای وای!
راستی آيا رفتی با باد؟
با توام، آی! كجا رفتی؟ آی …!
راستی آيا جايی خبری هست هنوز؟
مانده خاكستر گرمی، جايی؟
در اجاقی – طمع شعله نمیبندم – خردك شرری هست هنوز؟
قاصدك!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلام می گريند.
به entomology:
سلام.خیلی ممنون.
رشته تحصیلی من مهندسی صنایع و سیستم هاست. فکر نمی کنم خانم مهندس بنی اردلانی که من می شناختم، استاد شما بوده باشند. ایشان مهندس معمار بودند در شرکتی که من مدتی کارآموزی و کار می کردم.
آرزوی شادی و موفقیت.
به روناک،
سلام! من خوبم. خودت چطوری؟ چه خبر از کتاب ها و نوشته های قشنگ جدید؟
به Marjomak:
سلام، شعر غمگین و مشهوریه.
با این حال،
مانده خاکستر گرمی برجا هنوز.
خردک شرری هست هنوز.
ارسال یک نظر